جدول جو
جدول جو

معنی گران ریش - جستجوی لغت در جدول جو

گران ریش
(گِ)
بزرگ ریش: هلّوف، ریش سطبر. بسیارموی. کلان ریش. نعثل، مردی درازریش، کان یشبه به عثمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گران ریش
آنکه دارای ریشی ستبر و انبوه است
تصویری از گران ریش
تصویر گران ریش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران سیر
تصویر گران سیر
آنکه کند حرکت کند، کندرو، برای مثال دو سنگ است بالا و زیر آسیا را / گران سیر زیر و سبک رو به بالا (خاقانی - ۸۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خرید
تصویر گران خرید
آنچه به قیمت گران خریده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران گوش
تصویر گران گوش
کسی که گوشش نشنود، گوش سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خیز
تصویر گران خیز
آنکه دیر از جا برخیزد، دیرجنب، برای مثال از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش / می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش - لغتنامه - گران خیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران فروش
تصویر گران فروش
کسی که کالایی را به بهایی گران تر از ارزش واقعی خود بفروشد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گَ)
کندرو. کند در رفتار. بطی ءالسیر: زیرا که فرودین سبک روتر بود و به گران روتر همی رسد. (التفهیم).
رخت رها کن که گران رو کسی
کز سبکی زود به منزل رسی.
نظامی.
و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... (جهان دانش ص 114)
لغت نامه دهخدا
(تیزْ)
آنکه متاع خویش را به قیمت گران فروشد. مقابل ارزان فروش. دندان گرد در تداول عامه. گران گاز. رجوع به گران گاز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
صاحب ریش کلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هلفوف. هلوف. (منتهی الارب). لحیانی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(گِ خَ)
مقابل ارزان خرید. آنچه به بهای بسیار خریده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
کنایه از دیرگیر و سخت گیر، آنکه در کارها صبر و ثبات ورزد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است. (برهان). کر. اطروش. موقور. (مهذب الاسماء) : گران گوشی به قزوینی گفت: شنیدم زن کرده ای. گفت: سبحان اﷲ تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 163).
اگر راحت بخواهی در همه حال
بشو هر جا گران گوش و زبان لال.
میر نظمی (از شعوری ص 310)
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ)
عمل گران رو. رجوع به گران رو شود
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ / سِ)
آنکه سیر او بدیر بود. (آنندراج). کندرو. دیررو. آهسته رو:
نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش.
خاقانی.
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را
گران سیر زیر و سبک سیر بالا.
خاقانی.
، دیرنفوذکننده. به کندی نفوذکننده. بطی ءالتأثر:
کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم
آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ سُ)
آنکه سرین کلان دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
به معنی گران پای. (آنندراج). دیربلندشونده و سخت از جای برخیزنده:
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش
میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود.
رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بدخوی. حلقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دل ریش. جگرریش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
احمق ابله بیخرد: از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بد نهاد... . (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد ریش
تصویر گرد ریش
آنکه ریشی مدور دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی بد معاشرت گران جان مقابل سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روی
تصویر گران روی
کند روی بطء سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سری
تصویر گران سری
تکبر غرور، صاحب سپاه انبوه بودن سپهسالار، مستی و مخموری، خشم غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سرین
تصویر گران سرین
آنکه سرین کلان دارد بزرگ سرین
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کند حرکت کند دیررو دیر جنب مقابل سبک سیر: دو سنگ است بالا و زیر آسیا را گران سیر زیر و سبک سیر بالا. (خاقانی)، دیر نفوذ کننده بطی التاثیر: کوشش جان برنیاید با گرانیهای جسم آب در آهن گران سیر است چون آهن در آب. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران فروش
تصویر گران فروش
کسی که کالای خود را ببهای گران فروشد مقابل ارزان فروش
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوشش سنگین باشد آنکه دیر بشنود: گران گوشی بقزوینیی گفت: شنیدم زن کرده یی. گفت: سبحان الله تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی ک، کر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران گیر
تصویر گران گیر
سختگیر دیر گیر، آنکه در امور صبر و ثبات ورزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران ریشی
تصویر گران ریشی
دارای ریشی ستبر و انبوه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خرید
تصویر گران خرید
آنچه بقیمت گران خریده شود مقابل ارزان خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی، بدمعاشرت، مقابل سبک روح
فرهنگ فارسی معین